۱۳۸۷ اسفند ۱۴, چهارشنبه


من و این خودارضایی
که مچاله می شه توی خودم
خیس و از نفس افتاده
من که اون دختر خوب بودم
دختر خوب بابا
مقنعه ,روسری ,موی پوشیده
دختر حرف گوش کنی که
با خودش,تو خودش گندیده
من و می کرد تو خودم زندگی
غرق و درگیر تعریف های تکراری
هی دوباره سرگشته تر بر می گشت
زن در من مشغول خودآزاری
می رسم به تن و لذت با خود
توی اجبار عشقای قانونی
ترس داره عاشقی هم آغوشی وقتی
به تو می گن یه زن خیابونی
هی زنانگیم دستمالی شد
تو نگاههای هرزه مردم
که نمی رسن به موش بلایی که
من فقط به تله خودم میدم دم
تو تله جیغ می زنم دست و پا
پشت می کنم به زنی که نشسته
پشت می کنم به زندگی ای که
توی قاب چشمای دختر شکسته
خسته از همه بریده
خسته از این دنیای مردونه
می جوم تند مرزای خاردارو
می زنم رو تنم ذره ذره جوونه
این هم یک شعر کاملا زنانه که در مورد چیزی صحبت می کند که کمتر کسی حداقل در این کشور به آن توجه می کند.مساله ای که ممنوع است و متاسفانه شایع . خودارضایی
شعر از شاعر عزیزی است به نام باران که زیاد می فهمد

۳ نظر:

ناشناس گفت...

سلام عزیزم از وبلاگت خوشم اومد لینکت کردم اگه مایلی به من لینک بده
شاد باشی

ناشناس گفت...

چطور میشه تو رو شناخت. تو از کدوم قصه اومدی. اهل کدوم شهری. به کدوم زبان حرف میزنی. از کجا میاد این همه تلخی

ناشناس گفت...

ترسویی که اول باید نظره رو ببینی بعد ثبت بشن .

اینم وبلاگ منه.

http://kaboutaran-ar.blogfa.com