۱۳۹۰ اسفند ۱۷, چهارشنبه

در باب هشت مارس

بیشتر دلم می خواد درباره چیزایی که درک ش برام سخته حرف بزنم چون چیزایی رو که راحت درک می کنم برام مسئله نیستن
یکی از اون نکته هایی که درکش برام سخته اینه که واقعا چرا برای زنا تو فرهنگ ما فمنیست بودن یه انگه ، یه برچسبه یا یه جورایی فحشه
خب از دید مردای عویا اگه اینطور باشه خیلی عجیب نیست به هر حال فرهنگ ما یه فرهنگ مردسالار از معماری شهری بگیر تا شیوه های آموزش و اقتصاد و حتی هنر اما حداقل از زنای تحصیل کرده این انتظار می ره که دست کم اول یه کتاب درباره فمنسیم بخونن بعد نظر بدن نه اینکه نظری رو که حاکمیت مردسالار ما سالها به خورد ملت داده رو قبول کنن
یادمه اون موقعی که برای کمپین امضائ جمع می کردم سخت ترین واکنش از سمت زنای تحصیل کرده بود ( نه با سواد) دوست داشتن بگن ما احتیاج به این چیزا نداریم و از اونجایی که همه زنا گرفتار مسائل حقوقی نمی شن و ما حواسمون به خودمون هست و از زنای عوام بالاتریم پس لازم به این کارا نیست و ماحاضر نیستیم خودمونو درگیر مسائل سیاسی کنیم ....خلاصه همش بهونه
شاید بارها این جمله رو شنیدین که دوستان می گن : من فمنیست نیستما ولی می خوام حقوق زنا رعایت بشه !انگار فمنیستا دنبال خون زنان । این دوستای محترم اول باید بدونن ما شاخه های مختلف فمنیستی در دنیا داریم که اگر چه همه یه جورایی دنبال برابری قوق انسانها هستن اما به روشهای مختلف و در قالب نظریات خودشون
بنابر این همیشه و همه جا گفتم با افتخار بنده یک فمنیستم

۹ نظر:

دختر آتش گفت...

حرف شما رو قبول دارم . به این معنی که : هر زنی باید از حقوقش دفاع کنه . اما درباره خودم دوست ندارم روی این میل منطقی به برابری حقوق اسم بگذارم . حداقل تا وقتی که یک شاخه از فمینیسم که کاملا با عقایدم منبق باشه رو پیدا نکردم ... اون تئاتر هم کار آقایان بناییان و ساربان بود .

تینا گفت...

با افتخار بگوییم خوشمان امد از امدنتان :)

ناشناس گفت...

فمنیسم یه جنبشی بود که چندین دهه پیش توسط زن ها برای گرفتن آزادی های بیشتر و برابری با مرد ها شروع شد و باعث شد زن های به حقوقشون برسن.
مردم ها هم از اون طرف "جنبش مردها" رو شروع کردن. تصمیم گرفتن که با احساسات و عواطفشون ارتباط برقرار کنن. گیتار دست بگیرن و کنار آتش گریه کنند و بخونند. مثل هیپی ها...
اما به عنوان یک زن... زمانی که به تمام اون آزادی هایی که فمینیست ها می خواستن برسی... باز احساس می کنی که شاد نیستی.. هنوز یه چیزی کمه
باید ورای فمنیسم رفت. تو خیلی بیشتر از "حقوق و آزادی های زنانه ات" هستی.
ورای تمام این حرف ها، تو می خوای که قلبت توسط یک مرد تسخیر بشه و ازش محافظت کنه... تو می خوای که در آسایش در عشق رها بشی، بدون اینکه نگران دفاع از حقوقت باشی. چون به مردت بیشتر اعتماد داری در این کار... اون بهتر از خود تو می تونه ازت محافظت کنه و تو هم بهتر از خود اون می تونی خوشحالش کنی.

سمیه گفت...

دوت ناشناس من : فمنیست بودن به معنی عبور از احساسات نیست...من سرشار از عشقم از سکس لذت می برم و همراهی عاطفی مردها از نظرم جایگزین نداره...در کنار اینها برای ایدئولوژی مورد علاقه ام وسواس خاصی قائلم...به اعتقاداتم کاملا پایبندم که همه اینها با هم امکان پذیر است

سمیه گفت...

دوت ناشناس من : فمنیست بودن به معنی عبور از احساسات نیست...من سرشار از عشقم از سکس لذت می برم و همراهی عاطفی مردها از نظرم جایگزین نداره...در کنار اینها برای ایدئولوژی مورد علاقه ام وسواس خاصی قائلم...به اعتقاداتم کاملا پایبندم که همه اینها با هم امکان پذیر است

ناشناس گفت...

تا زمانی که اعتقادی داشته باشی، هیچ وقت رها شدن در عشق واقعی رو تجربه نمی کنی.
مثل اینه که بخوای بری مهمونی خونه ی کسی در شهر دیگه، و بخوای لحاف و تشکت رو هم با خودت ببری.

من میگم تو ورای این اعتقادات هستی. من میگم عشق یعنی آسیبپذیر بودن، باید بتونی درد عشق رو بچشی و ازش لذت ببری
نه اینکه به دنبال ایدولوژی باشی که ازت محافظت کنه
اگر تو هنوز در برابر مرد ها نیاز به محافظت از خودت داری به این معنی هست که در درون ضعیف هستی و نمی تونی به قلبت اعتماد کنی.
دفعه ی بعد به جای دفاع کردن از خودت، سر دوستپسرت داد بزن و تمام درد قلبت رو بهش انتقال بده، بدون کلمات
و بعد ببین که اون چه واکنشی نشون میده!

سمیه گفت...

در مورد آدمهایی که نمی شناسیشون زود قضاوت نکن....و فکر نکن اگه یه زنی رو شناختی پس هم زنها رو می شناسی

ناشناس گفت...

زنی که شناخته بشه زن نیست... بعضی چیزها وقتی ناشناخته بمونن زیباترن

سمیه گفت...

داری در باره من نظر می دی بدون کلی گویی....ناشناخته بودن وقتی زیباست که نخوای آدمارو قضاوت کنی