۱۳۹۱ اسفند ۲۱, دوشنبه

بوی وایتکس که میاد یعنی یه جایی یا یه چیزی داره تمیز می شه شاید اونقدر که بوی عود یا بوی دود آدمو یاد یه چیزایی می اندازه وایتکس این کارو نمی کنه . اما اگه زن باشی و بیشترین ساعت ها رو تو خونه بگذرونی وایتکس واسه تو مثل عود می شه واسه شاعر. وقتی بوشو می شنوم یاد کارام می افتم یاد ظرف ها ی نشسته تو ظرفشویی یاد یه چیزی که کثیفه و من نمی دونم چیه با اینکه خیلی کم از وایتکس استفاده می کنم ولی نمی دونم چرا هربار که می رم فروشگاه دو سه تا بطری ( از اون بزرگاش) می گیرم و می ذارم تو خونه برای همینه که همیشه تو خونه من وایتکس پیدا می شه شاید می خوام به خودم بگم من به تمیزی مامانم تو کار خونه ولی نیستم.
بعد هربار که می بینم خیلی ازش استفاده نمی کنم می گم آخه قرار نیست که من مثل مامان باشم خیر سرم من کارم چیز دیگه ست هرچند محل کارم تو خونه است اما من یه خونه دار تمام وقت نیستم. اما به قول ویرجینیا وولف تا وقتی جای مستقلی نداشته باشی واسه کار کردن انگار که کار نمی کنی و از اونجایی که کار خونه اصولا کار در نظر گرفته نمی شه به نظر میاد که من یه زن بیکارم در حالی که روزی 8 یا 9 ساعت بی وقفه در حال نوشتن یا ترجمه هستم شاید بیشتر از آدمهایی که بیرون کارمی کنن ولی این مهم نیست. مهم اینه که کار زنهایی هم که ساعت ها با وایتکس همه جارو تمیز می کنن هم به چشم نمیاد.

امسال بیشتر از هر سالی ترجمه کردم : نمایشنامه . داستان. مقاله و یه کتاب نصفه که تا یه ماه دیگه تموم می شه  راضی ام از این حجم اما باید بیشتر بشه  و اگه حتی یکی از اینا رو بتونم چاپ کنم خیلی خوشحالتر می شم . شاید  اونوقت دیگه نرم وایتکس بخرم  و انبار کنم تو خونه یا بدمش به همسایه ها :)

هیچ نظری موجود نیست: