۱۳۹۱ شهریور ۱۶, پنجشنبه

در باب برجسته نمایی


 همیشه از پدیده گل درشتی بدم می اومد و هیچ وقت نتونستم باهاش ارتباط بر قرار کنم . مهمونی های گل درشت، ِ پر از  چیزای جینگل مستون و فضای شلوغ با  تزئینای خیلی خرکی  زود عصبی می کنه منو . فکرهای  گل درشت که مال آدمای دگمِ  بدون هیچ طنازی تو طرز فکر .مخصوصا وقتی اون آدم با همچین طرز فکری بخواد شوخی هم بکنه که خیلی افتضاح می شه  . از همه بدتر هنر های گل درشت. مخصوصا تئاتر که پر از دیالوگ های شعاری و نمادهای تابلو و گل درشت که می خواد به زور یه چیزی بکنه تو مغز تماشاگر و بعد هم به این المانها افتخار کنه.
توی فیس بوک یه آدم قدیمی رو دیدم  که  چند ساله ازش بیخبرم وقتی داشتم عکساشو می دیدم  به این جنبه گل درشت بودن خودش و زنش  و مخصوصا زنش پی بردم از ته دل خوشحال شدم که دیگه هیچ ارتباطی باهاش ندارم وگرنه الان دوستی بود در حد آیینه دق.
خیلی وقته سعی می کنم با این تیپ آدمها  ارتباط نداشته باشم. تابلو بودن طرز فکر آدما اذیتم می کنه اینکه هیچ چیزی برای کشف کردن باقی نمی ذارن زود دل منو می زنه .

آدم جذاب و قابل تحمل از نظر من آدم پر رمز و راز ِ. آدم کشف شدنی اونم پله پله .
 

۲ نظر:

ناشناس گفت...

هرچند که خود گل درشت خوب است ، اا پدیده ی گل درشتی ...چقدر هم این روزا زیاد شده شکر خدا ، فرهنگی و مادی و صد البته مجازیش

بی بی بی لب گفت...

:)
خیلی طرز فکرت جالب بود برام!!!
می دونی ؟ من چون خودم آدم گل درشتی هستم( با این تعریفی که تو ارائه دادی) و خیلی زود کشف می شم, یکم بهم برخورد:D
اما حقیقتش اینه که تو درست میگی...
نباید گل درشت بود.
وقتی کشف بشی از هیجان می افتی,
مخصوصن واسه کسائیکه همیشه دنبال هیجان هستن.
ممنون که به وبلاگ من سر زدی عزیزم