۱۳۹۱ اسفند ۲۳, چهارشنبه

دیگه برام عادی شده هرروز صبح منتظرم علی  که از خونه می ره بیرون و من می شینم پای ترجمه ها صدای زنگ خونه بیاد و علی بیاد بالا جلوی در و این جمله ها رو بگه:

آخ کیفمو جا گذاشتم/ عزیزم عابر بانکم رو از رو میز می دی؟/ ببخشید موبایلم رو مبله انگار/ می شه کلید شرکتو بدی؟/  پولامو تو جیب اون لباسم جا گذاشتوو ....
و هر بار خیلی خونسرد طوری که انگار بار اولشه بر خورد می کنه وسایلو می گیره و با عجله از پله ها می ره پایین. روزهایی هم بوده که همسایه روبرویی اومده زنگ واحدو زده و گفته : خانم کلید خونه رو در جامونده . تشکر می کنم کلید رو بر میدارم و در رو می بندم.
اوایل سخت بود عصبانی می شدم . اعصابم خورد می شد از اینکه وقتی تازه شروع به کار می کنم رشته افکارم به خاطر فراموش کاری شوهرم به هم بریزه. بعد چند بار باهاش حرف زدم اما حالا یه جور دیگه بر خورد می کنم . علی که از در می ره بیرون کامپوتر رو روشن نمی کنم. یه چایی برای خودم می ریزم تا سرد بشه تو خونه قدم می زنم و می گردم ببینم چی جاگذاشته اونو آماده می کنم و جلوی در منتظر می مونم همین که زنگ زد و اومد بالا وسیله رو می دم دستش و با حس خوب روزمو شروع می کنم.
 

۱۳۹۱ اسفند ۲۱, دوشنبه

بوی وایتکس که میاد یعنی یه جایی یا یه چیزی داره تمیز می شه شاید اونقدر که بوی عود یا بوی دود آدمو یاد یه چیزایی می اندازه وایتکس این کارو نمی کنه . اما اگه زن باشی و بیشترین ساعت ها رو تو خونه بگذرونی وایتکس واسه تو مثل عود می شه واسه شاعر. وقتی بوشو می شنوم یاد کارام می افتم یاد ظرف ها ی نشسته تو ظرفشویی یاد یه چیزی که کثیفه و من نمی دونم چیه با اینکه خیلی کم از وایتکس استفاده می کنم ولی نمی دونم چرا هربار که می رم فروشگاه دو سه تا بطری ( از اون بزرگاش) می گیرم و می ذارم تو خونه برای همینه که همیشه تو خونه من وایتکس پیدا می شه شاید می خوام به خودم بگم من به تمیزی مامانم تو کار خونه ولی نیستم.
بعد هربار که می بینم خیلی ازش استفاده نمی کنم می گم آخه قرار نیست که من مثل مامان باشم خیر سرم من کارم چیز دیگه ست هرچند محل کارم تو خونه است اما من یه خونه دار تمام وقت نیستم. اما به قول ویرجینیا وولف تا وقتی جای مستقلی نداشته باشی واسه کار کردن انگار که کار نمی کنی و از اونجایی که کار خونه اصولا کار در نظر گرفته نمی شه به نظر میاد که من یه زن بیکارم در حالی که روزی 8 یا 9 ساعت بی وقفه در حال نوشتن یا ترجمه هستم شاید بیشتر از آدمهایی که بیرون کارمی کنن ولی این مهم نیست. مهم اینه که کار زنهایی هم که ساعت ها با وایتکس همه جارو تمیز می کنن هم به چشم نمیاد.

امسال بیشتر از هر سالی ترجمه کردم : نمایشنامه . داستان. مقاله و یه کتاب نصفه که تا یه ماه دیگه تموم می شه  راضی ام از این حجم اما باید بیشتر بشه  و اگه حتی یکی از اینا رو بتونم چاپ کنم خیلی خوشحالتر می شم . شاید  اونوقت دیگه نرم وایتکس بخرم  و انبار کنم تو خونه یا بدمش به همسایه ها :)