۱۳۸۸ تیر ۸, دوشنبه

دنيا جاي عجيبي است اينجا هركس شليك كند خودش كشته مي شود


اين روزها دل و دماغ هيچ كاري نيست حتي غذا خوردن . نمي دونم اين دوهفته چي خوردم !نه كتاب نه ديدن دوستام نه روزنامه نه نت هيچي سرگرم و خوشحالم نمي كنه ديگه حتي حوصله خريد كردن هم ندارم.كلي متن براي ترجمه كردن دارم كه همشون يه گوشه جمع شدن و بهم نگاه مي كنم.اصلا دلم نمي خواد متنهايي كه از وزارتخونه گرفتمو ترجمه كنم دلم مي خواد بزنمشون
يه چيزو مي دونم من سبزم و سبز مي مونم نه براي اين روزها و نه فقط براي مير حسين كه براي دلم و خودم و اين ايران خانم كه دلم براش مي سوزه كه چطور يه روز خوش نديده كه چرا عادتش دادن كه تشنگي اش با خون برطرف بشه كاش اين خونها اين گريه و دلتنگي ها خستمون نكنه
حالا ديگه براي آرزوهاي كوچيك زنده ام براي آرامش براي راستي براي جيغ زدن بي دردسر و زندگي بدون سانسور كه اين آخري بدجوري زجرم ميده.
براي تمام اونهايي كه اين روزها معلوم نيست كجان صبر مي طلبم و براي اونهايي كه ما رو نفهميدن يا خودشونو به نفهمي زدن انسانيت آرزو مي كنم

۱ نظر:

شیوا.ن گفت...

انسانم آرزوست ....آره اینجا هر کس شلیک کند خودش کشته می شود ...
اندکی صبر...........همین.