۱۳۹۱ اردیبهشت ۱۰, یکشنبه

در باب ترجمه

حدود یک سال پیش یه کتابی از انگلیس به دستم رسید که شامل دو تا نمایشنامه بود از یه نویسنده معاصر . خواستم ترجمه کنم یه نگاهی به دوتا متن انداختم و طبق تنها ملاکم که نداشتن صحنه و بخش قابل سانسور بود یکی شو انتخاب کردم . چندین ماه روش کار کردم حالا بیشتر متنو ترجمه کردم رسیدم به صفحه های آخر. وقتی دارم ترجمه رو تایپ می کنم خودم خنده ام می گیره یه فضای کاملا ابزوردی داره این کار که بحث بین شخصیت ها مدام به موضوعات بی ربط کشیده می شه و این خیلی مضحکه فکر کنید یه جا دارن درباره شیک بودن یه خانمی تو مهمونی حرف می زنن  چند دقیقه بعد موضوع عطف بحثشون خشتک شلوار و انواخ اونه.... و همینطور از این شاخه به اون شاخه می پرن...واقعا توانایی یه نویسنده رو نشون می ده و اینکه چقدر ذهن خلاق و پیچیده ای داشته که می تونه مسائل بی ربطو جوری بهم ربط بده که خواننده حس کنه حتما پیوند عمیقی بین اونها بوده.
امروز داشتم فکر می کردم مردم ما که معمولا خواننده متون راحت و سلیس هستن چند صفحه از این نمایشنامه رو می خونن و آیا امکانش هست به من هم فحش بدن؟

۱ نظر:

Unknown گفت...

خب باید دید که چی نوشتی...بعد تصمیم گرفته میشه...;)