۱۳۸۸ اردیبهشت ۲۸, دوشنبه

درمان: شادی

خیلی کوتاه بود چند دقیقه ای مکالمه ما طول کشید و نتیجه این شد که اولین قدم اینه که شاد باشم و این اساسی ترین دارو برای منه .وقتی اینو شنیدم سریع تو ذهنم اومد که مگه با این اوضاع می شه شاد بود؟؟
تا حالا بهش فکر نکرده بودم اگه بنا باشه از همین لحظه شاد باشم باید چکارکنم؟فکرکردن به این موضوع و پیدا نکردن راه حل درست خودش می تونه آدمو ناراحت کنه.پیدا کرده مسیر شادی تو این کشور خیلی سخته و این مسئله در مورد زنها بیشتر صدق می کنه روحیه حساس و تیزبینی اونه باعث می شه نتونن از کنارهرمسئله ای بی تفاوت عبور کنند اینکه اونها نتونن احساس خودشون را و حتی حرفشون رو با ازادی و راحتی بگن خودش یه مشکله امااز همه مهمتر قضیه فضای بسته و عدم امکان بروز احساسات طبیعیه حتی یه وقتهایی یه دل سیر خندیدن هم می تونه برای ما بد تموم بشه اوضاع پوشش و رنگ لباس هم دیگه قصه ای قدیمی و کلیشه ای شده !
فکر کردن به چی دل ۀدمو شاد می کنه ؟اوضاع اقتصادی ؟فضای تفریحی؟ برنامه های شاد تلویزیون یا دینی که تماما گریه و ترس از آخرت است و تمام زاویه دید ما رو گرفته و بنیان همه چیز تو این مملکت شده ؟
نمی دونم شاید این مدل فکر کردن من حاصل تاثیرات شوپنهاور فیلسوف آلمانی باشه که آدم خوشبینی نبوده!
اما از اونجایی که این روزا همه چیز به انتخابات پیوند می خوره این نیز.
همه کاندیدا یه سربی برنامه کلی گفتن که اونقدرکلی و گنگه که می شه گفت تقریبا تا اینجا شعار همه یکی بوده آزادی مطبوعات(خوب به نظر احمدی نژاد الان مطبوعات ما از همیشه آزاد تره)
ایجاد شرایط مطلوب اقتصادی ،احترام به حقوق شهروندی و.....اما مشکل اصلی چیز دیگه است و اون آرامشیه که خیلیها ندارن و دولت باید زمینه اش را فراهم کنه و از همه مهمتر تغییر روحیه مردمه مردمی که خسته شدن و به سمت پوکی می رن.

۱ نظر:

shaghayeg گفت...

سلام دوست خوبم . از ارائه نظرتون ممنونم